[فعل]

حَسَبَ

فعل گذرا

1 محاسبه کردن حساب کردن

  • 1.أَنَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَحْسَبَ مَدْفُوعَات الشَّرِكَة.
    من می‌توانم پرداخت‌های شرکت را محاسبه کنم.
  • 2.هَلْ يُمْكِنُكَ أَنْ تَحْسُبَ كَم وَجِبُ أَنْ أَدْفَعَ؟
    آیا می‌توانید محاسبه کنید که چه مقدار باید بپردازم؟
[فعل]

حَسِبَ

فعل ناگذر

1 پنداشتن گمان کردن

  • 1.هَلْ حَسِبْتَ إِنَّنِي أُرِيدُ أَنْ أَزْعِجَهُ؟!
    آیا گمان کردی که من می‌خواهم او را اذیت کنم؟!
  • 2.هُوَ كَانَ يَحْسِبُ إِنَّنَا طُلَّاب هَذِهِ المَدْرَسَة.
    او گمان کرد که ما دانش‌آموزان این مدرسه هستیم.
[اسم]

حَسَب

قابل شمارش مذکر
[جمع: أَحْسَاب]

1 اصل‌و‌نسب

  • 1.سَمِعْتُ أَنَّهَا ذَات مَال، وَلَكِنِّي أُرِيدُ الحَسَبَ وَالنَّسَب.
    شنیدم او پول دارد اما من اصل‌و‌نسب می‌خواهم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان