Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . ماساژ دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
دَلَكَ
فعل گذرا
1
ماساژ دادن
1.بَعْدَ الحِلَاقَة، يَدْلُكُ أَبِي وَجْهَهُ.
پدرم بعد از اصلاح، صورتش را ماساژ میدهد.
2.تَرَكْتُهُ يَدْلُكَ لِي قَدَمَاي.
گذاشتم پاهایم را ماساژ بدهد.
کلمات نزدیک
هدد
أطعم
راهن
خفى
تابع
زحف
قاتل
مسك
حسب
قاس
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان