[فعل]

دَلَكَ

فعل گذرا

1 ماساژ دادن

  • 1.بَعْدَ الحِلَاقَة، يَدْلُكُ أَبِي وَجْهَهُ.
    پدرم بعد از اصلاح، صورتش را ماساژ می‌دهد.
  • 2.تَرَكْتُهُ يَدْلُكَ لِي قَدَمَاي.
    گذاشتم پاهایم را ماساژ بدهد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان