Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . بستری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
رَاقِد
قابل شمارش
مذکر
[جمع: رَاقِدُون]
[مونث: رَاقِدَة]
1
بستری
1.أُمُّهَا رَاقِدَةٌ فِي المُسْتَشْفَى.
مادر او در بیمارستان بستری است.
2.هَلْ تَدْرِي لِمَاذَا فَاطِمَة رَاقِدَة فِي المُسْتَشْفَى؟!
آیا میدانید چرا فاطمه در بیمارستان بستری است؟!
کلمات نزدیک
رسب
راسب
حفلة ميلاد
حفلة زواج
ترك
رائحة
زجاجة عطر
صوم
كثرة
لام
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان