[فعل]

عَجِبَ

فعل گذرا

1 دوست داشتن خوش‌ آمدن

  • 1.هَلْ تُعْجِبُكَ؟
    آیا خوشت می‌آید؟
  • 2.يَا أَخي، إِنِّي رَأَيْتُ خِصَالاً مِنْ هَذَا الرَّجُلِ تُعْجِبُني.
    برادر، من خصلتی در این مرد دیدم، که از آن خوشم می‌آید.
[اسم]

عُجْب

غیرقابل شمارش مذکر

1 خودپسندی غرور، تکبر

  • 1.عَلَيْنَا أَنْ نَبْتَعِدَ عَنِ العُجْبِ.
    بر ما واجب است که از غرور و خودپسندی دوری کنیم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان