[اسم]

غَضَب

غیرقابل شمارش مذکر

1 خشم

  • 1.أََنَا لَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَرَى غَضَبَكَ.
    من نمی‌توانم خشم تو را ببینم.
  • 2.لَا تَتَكَلَّم مَعِي هَكَذَا بِالْغَضَبِ!
    این‌طور با خشم با من صحبت نکن!
  • 3.مَنْ يُحِب الغَضَب؟!
    چه‌کسی از خشم خوشش می‌آید؟!
[فعل]

غَضِبَ

فعل ناگذر

1 خشمگین شدن عصبانی شدن

  • 1.أُرِيدُ أَنْ أَقُولَ لَكَ سِرٌّ وَلَكِنْ لَا تَغْضَبْ.
    می‌خواهم رازی را به تو بگویم، اما عصبانی نشو.
  • 2.فَجْأَةً غَضِبَ أَخِي وَ غَادَرَ البَيْتَ.
    ناگهان برادرم عصبانی شد و از خانه بیرون رفت.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان