[اسم]

كِبَر

غیرقابل شمارش مذکر

1 بزرگسالی

  • 1.مَنْ سَأَلَ فِي صِغَرِهِ، أَجَابَ فِي كِبَرِهِ.
    هر كه در خردسالى بپرسد، در بزرگ‌سالى پاسخ مى‌دهد.
[فعل]

كَبُرَ

فعل ناگذر

1 بزرگ شدن بزرگ بودن

  • 1.كَبُرَتْ خِيَانَةً أَنْ تُحَدِّثَ أَخَاكَ حَدِيثاً، هُوَ لَكَ مُصَدِّقٌ، وَ أَنْتَ لَهُ كَاذِبٌ.
    خیانت بزرگی است که به برادرت سخن بگویی، او سخنت را باور کند، در حالی که تو به او دروغ می‌گویی.
[فعل]

كَبَّرَ

فعل ناگذر

1 تکبیر گفتن الله اکبر گفتن

  • 1.كَانَ يُكَبِّرُ بِصَوتٍ عَال.
    او با صدای بلند تکبیر می‌گفت.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان