[فعل]

färben

/ˈfɛʁbn̩/
فعل گذرا
[گذشته: färbte] [گذشته: färbte] [گذشته کامل: gefärbt] [فعل کمکی: haben ]

1 رنگ کردن

مترادف و متضاد anmalen bemalen die Farbe ändern
  • 1.Seit Jahren färbt sie ihre Haare rot.
    1. سال‌هاست که او موهایش را قرمز رنگ می‌کند.
  • 2.Sie hat ihre Haare braun gefärbt.
    2. او موهایش را قهوه‌ای رنگ کرد.
  • 3.Zu Ostern färbt man gern Eier.
    3. به‌ مناسبت عید پاک تخم‌مرغ‌ها رنگ می‌شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان