[اسم]

die Färbung

/ˈfɛʁbʊŋ/
قابل شمارش مونث
[جمع: Färbungen] [ملکی: Färbung]

1 رنگ و بوی

  • 1.er gab seiner Rede eine ironische Färbung
    1. او به گفتارش یک رنگ و بوی کنایی داد. [او با رنگ و بوی کنایی سخن می‌گفت.]

2 رنگ آمیزی

  • 1.Die schöne Färbung des Himmels verblasste bald.
    1. رنگ آمیزی زیبای آسمان به زودی ناپدید می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان