[فعل]

lassen

/ˈlasən/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: ließ] [گذشته: ließ] [گذشته کامل: gelassen] [فعل کمکی: haben ]

1 گذاشتن رها کردن

مترادف و متضاد aufhören mit unterlassen verzichten auf
  • 1.Kann ich mein Auto hier stehen lassen?
    1. می‌توانم ماشینم را اینجا بگذارم.
  • 2.Lass das! Ich mag das nicht.
    2. ولش کن! من این را دوست ندارم.
  • 3.Lass mich in Ruhe.
    3. منو در آرامش بگذارید. [تنهایم بگذارید]
  • 4.Wo habe ich nur meine Brille gelassen?
    4. عینکم را کجا (جا) گذاشتم؟
etwas (Akk.) lassen
چیزی را جا گذاشتن
  • 1. Ich habe mein Auto zu Hause gelassen.
    1. ماشینم را در خانه جا گذاشتم.
  • 2. Ich habe mein Gepäck am Bahnhof gelassen.
    2. من چمدانم را در ایستگاه جا گذاشتم.
  • 3. Ich kann meine kleine Tochter noch nicht allein lassen.
    3. من نمی‌توانم دختر کوچکم را تنها بگذارم.
کاربرد فعل lassen به معنای رها کردن
- کنار گذاشتن یا متوقف کردن چیزی
".Er kann das Rauchen nicht lassen" (او نمی‌تواند سیگارکشیدن را رها کند.)
- از چیزی خودداری کردن، انجام ندادن چیزی
"Alkohol lassen" (الکل را کنار گذاشتن)
- جا گذاشتن
"?wo habe ich meinen Schlüssel gelassen" (من کلیدم را کجا جا گذاشتم؟)

2 سپردن ترتیب دادن، گذاشتن

مترادف و متضاد anweisen veranlassen
  • 1.Ich habe die Maschine reparieren lassen.
    1.
etwas (Akk.) machen lassen
چیزی را انجام دادن [سپردن و انجام دادن]
  • 1. Am Samstag lasse ich mir die Haare schneiden.
    1. شنبه من موهایم را برای کوتاه‌شدن می‌سپرم. [به آرایشگاه می‌روم.]
  • 2. Ich habe die Maschine reparieren lassen.
    2. من دستگاه را برای تعمیر سپردم.
  • 3. Ich habe meinen Anzug reinigen lassen.
    3. من کت و شلوارم را به خشک‌شویی سپردم.
  • 4. Ich möchte die Uhr reparieren lassen.
    4. من می‌خواهم ساعتم را برای تعمیر بسپرم.
کاربرد فعل lassen به معنای سپردن
از فعل "lassen" به معنای (سپردن) در کنار حالت مصدری یک فعل (Infinitiv) و همچنین یک مفعول مستقیم (Akkusativ) استفاده می‌شود. مثال:
"das Auto waschen lassen" (ماشینی را برای شستن سپردن)

3 دادن بخشیدن

مترادف و متضاد übergeben überreichen
jemandem etwas (Akk.) lassen
به کسی چیزی دادن
  • 1. Der Händler will mir den Mantel zum halben Preis lassen.
    1. تاجر می‌خواهد پالتو را به نصف قیمت به من بدهد.
  • 2. Ich kann dir das Buch bis morgen lassen.
    2. من می‌توانم کتاب را تا فردا به تو بدهم.
  • 3. Lass mir das Bild, dann gebe ich dir das andere.
    3. این تابلو را به من بده، تا من دیگری را به تو بدهم.

4 اجازه دادن گذاشتن

مترادف و متضاد erlauben gestatten zulassen hindern verbieten
  • 1.Sie werden ihm den Magneten benutzen lassen.
    1. آن‌ها به او اجازه می‌دهند از آهن‌ربا استفاده کند.
jemanden lassen etwas (Akk.) machen
  • 1. die Kinder spielen lassen
    1. به بچه‌ها اجازه بازی دادن
  • 2. Ich lasse meine Kinder abends nur eine Stunde fernsehen.
    2. من به بچه‌هایم عصرها اجازه می‌دهم فقط یک ساعت تلویزیون نگاه کنند.
jemandem lassen
  • 1. Lass dich nicht erwischen!
    1. نگذار که گیر بیفتی!
  • 2. sie ließ ihm seinen Glauben.
    2. گذاشت که اعتقاداتش را داشته باشد.

5 [ممکن بودن] توانستن (sich lassen)

  • 1.Das lässt sich machen.
    1. این ممکن است.
etwas leicht/schwer/gut/... machen lassen
چیزی آسان/سخت/خوب/... میتواند انجام شود
  • 1. das Fenster lässt sich leicht öffnen.
    1. پنجره می‌تواند ساده باز شود.
  • 2. Das Material lässt sich gut verarbeiten.
    2. این ماده می‌تواند به خوبی پرداخت شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان