Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . صحبت کردن
2 . بیان کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
sprechen
/ˈʃprɛçn̩/
فعل بی قاعده
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: sprach]
[گذشته: sprach]
[گذشته کامل: gesprochen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
صحبت کردن
حرف زدن
مترادف و متضاد
diskutieren
reden
sich beraten
sich unterhalten
1.Der Papagei kann sprechen.
1. طوطی میتواند حرف بزند.
2.Können Sie bitte etwas lauter sprechen?
2. میتوانید لطفاً کمی بلندتر صحبت کنید؟
3.Sie spricht drei Fremdsprachen.
3. او به سه زبان خارجی صحبت میکند.
4.Unser Kind kann noch nicht sprechen.
4. کودکمان هنوز نمیتواند صحبت کند.
über etwas (Akk.) sprechen
راجع به چیزی صحبت کردن
Darüber müssen wir noch sprechen.
راجع به آن هنوز باید صحبت کنیم.
mit jemandem sprechen
با کسی صحبت کردن
1. Kann ich mit Herrn Klein sprechen?
1. میتوانم با آقای "کلاین" صحبت کنم؟
2. Mit wem spreche ich?
2. با چه کسی صحبت میکنم؟
viel/wenig/schnell/langsam/laut/leise/... sprechen
زیاد/کم/سریع/آهسته/با صدای بلند/با صدای کم/... صحبت کردن
1. Er spricht sehr undeutlich.
1. او خیلی نامفهوم صحبت میکند.
2. Er spricht wenig.
2. او کم صحبت میکند.
mit sich selbst sprechen
با خود صحبت کردن
Er spricht immer mit sich selbst.
او همیشه با خودش صحبت میکند.
auf jemanden/etwas (Akk.) zu sprechen kommen
راجع به کسی یا چیزی شروع به صحبت کردن
So lassen Sie mich auf den Krebs zu sprechen kommen.
خب پس بگذارید راجع به سرطان شروع به صحبت کنم.
für jemanden/etwas (Akk.) sprechen
حاکی از چیزی بودن
Diese Handlung spricht für seinen Mut.
این عمل حاکی از شجاعت اوست.
gegen jemanden/etwas (Akk.) sprechen
خلاف چیزی/کسی بودن
Es spricht gegen unseren Plan.
این خلاف برنامه ما است.
2
بیان کردن
گفتن، ادا کردن، بر زبان آوردن
مترادف و متضاد
artikulieren
aussprechen
etwas (Akk.) sprechen
چیزی را بیان کردن [گفتن، بر زبان آوردن]
1. Das Kind kann schon ein paar einzelne Wörter sprechen.
1. این کودک حالا میتواند معدود واژگانی را ادا کند.
2. Er hat noch kein Wort gesprochen.
2. او هنوز هیچ کلمهای بر زبان نیاوردهاست [هنوز هیچ حرفی نزدهاست].
تصاویر
کلمات نزدیک
sprechblase
sprayen
spraydose
spray
sprachschicht
sprechen sie englisch?
sprecher
sprechgeschwindigkeit
sprechpause
sprechstunde
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان