[اسم]

die Stadt

/ʃtat/
قابل شمارش مونث
[جمع: Städte] [ملکی: Stadt]

1 شهر

مترادف و متضاد Ort Ortschaft
  • 1.Gehst du mit mir in die Stadt?
    1. میایی با من به شهر برویم؟
die älteste/schönste/größte/... Stadt
قدیمی‌ترین/زیباترین/بزرگ‌ترین/... شهر
  • Welche Stadt ist die älteste Stadt der Welt?
    کدام شهر قدیمی‌ترین شهر دنیا است؟
schöne/größe/... Stadt
شهر زیبا/بزرگ/...
  • Heidelberg ist eine alte Stadt.
    "هایدلبرگ" یک شهر قدیمی است.
in der Stadt wohnen
در شهر زندگی کردن
  • Ich wohne lieber auf dem Land als in der Stadt.
    من ترجیح می‌دهم خارج از شهر زندگی کنم تا در شهر.
am Rande/im Zentrum... einer Stadt wohnen
در حاشیه/در مرکز/... یک شهر سکونت داشتن
  • Sie wohnen im Zentrum der Stadt.
    آن‌ها در مرکز شهر زندگی می‌کنند.

2 شورا‌ی شهر

مترادف و متضاد Stadtrat
bei der Stadt arbeiten
در شورای شهر کار کردن
  • 1. Er arbeitet bei der Stadt.
    1. او در شورای شهر کار می‌کند.
  • 2. Ich bin angestellt bei der Stadt.
    2. من در شورای شهر کار می‌کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان