Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . هشدار دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
warnen
/ˈvaʁnən/
فعل گذرا
[گذشته: warnte]
[گذشته: warnte]
[گذشته کامل: gewarnt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
هشدار دادن
اخطار دادن
1.Ich habe ihn vor Dieben gewarnt, aber er war trotzdem unvorsichtig.
1. من به او در مورد دزدها هشدار دادم، اما او با این وجود بی توجه بود.
2.Ich warne Sie. Der Hund ist gefährlich.
2. من به شما هشدار می دهم. این سگ خطرناک است.
تصاویر
کلمات نزدیک
warmhalten
warmfront
warm
wareneingang
ware
warnung
warschau
warten
wartezimmer
wartung
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان