Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . پرتاب کردن
2 . زاییدن
3 . خود را پرت کردن
4 . تاب برداشتن
5 . آوردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
werfen
/ˈvɛʁfən/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: warf]
[گذشته: warf]
[گذشته کامل: geworfen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
پرتاب کردن
انداختن
مترادف و متضاد
fallen lassen
katapultieren
schleudern
schmeißen
streuen
etwas (Akk.) werfen
چیزی را پرتاب کردن
1. Der Junge warf den Ball.
1. پسر توپ را پرتاب کرد.
2. Sie warf Steine ins Wasser.
2. او سنگها را در آب میاندازد.
von etwas (Dat.) werfen
از چیزی پرتاب کردن
Bomben von Flugzeug werfen
بمبها را از هواپیما پرتاب کردن
auf etwas (Akk.) werfen
به سمت چیزی پرت کردن
einen Blick auf etwas (Akk.) werfen
نگاهی به چیزی انداختن
etwas (Akk.) um die Schultern werfen
چیزی را به دوش انداختن
aus dem Schule werfen
از مدرسه بیرون انداختن
etwas (Akk.) über die Mauer werfen
چیزی را به آن طرف دیوار انداختن
2
زاییدن
به دنیا آوردن
مترادف و متضاد
gebären
1.Die Katze hat sechs Junge geworfen.
1. گربه شش بچه زایید.
2.Hasen werfen mehrere Male pro Jahr.
2. خرگوشها چندین بار در سال بچه به دنیا میآورند.
3
خود را پرت کردن
انداختن، افتادن
(sich werfen)
مترادف و متضاد
sich fallen lassen
sich schmeißen
sich stürtzen
sich in den Sessel/vor den Zug/... werfen
خود را روی مبل/جلوی قطار انداختن
sich auf jemanden werfen
به کسی هجوم بردن [حمله کردن]
sich aufs Pferd werfen
روی اسب افتادن [به روی اسب پریدن]
sich vor jemandem auf die Knie werfen
جلو کسی به زانو افتادن [به زانو درآمدن]
sich auf etwas (Akk.) werfen
با جدیت به کاری پرداختن
4
تاب برداشتن
(sich werfen)
مترادف و متضاد
sich krümmen
sich verziehen
1.Das Holz hat sich geworfen.
1. چوب تاب برمیدارد.
2.Der Rahmen wirft sich.
2. چارچوب تاب برمیدارد.
5
آوردن
مترادف و متضاد
aufschreiben
zeichnen
etwas aufs Papier werfen
چیزی را روی کاغذ آوردن
eine Frage in Diskussion werfen
سوالی را در بحثی آوردن [مطرح کردن]
تصاویر
کلمات نزدیک
werden
werdegang
werbung
werbetext
werbeprospekt
werft
werk
werkbank
werken
werkstatt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان