Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تسریع کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to accelerate
/ækˈsɛləˌreɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: accelerated]
[گذشته: accelerated]
[گذشته کامل: accelerated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تسریع کردن
تسریع یافتن، شتاب دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تسریع کردن
تند شدن
تند کردن
سرعت گرفتن
شتاب گرفتن
مترادف و متضاد
boost
expedite
decelerate
1.The action of molecules accelerates when they are heated.
1. عملکرد مولکولها با گرم کردن آنها تسریع مییابد.
2.They use special chemicals to accelerate the growth of crops.
2. آنها از مواد شیمیایی خاصی برای تسریع کردن رشد محصولات کشاورزی استفاده میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
accede
acc
acarus
acarpous
acari
acceleration
accelerative
accelerator
accelerator board
accent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان