Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وسیله جانبی
2 . همدست
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
accessory
/əkˈsesəri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وسیله جانبی
لوازم جانبی (جمع)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لوازم جانبی
2
همدست
شریک جرم
1.He was charged with being an accessory to murder.
1. او متهم به همدستی در قتل شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
accessorial
accession
accessible
accessibility
access the internet
accidence
accident
accident-prone
accidental
accidentality
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان