[اسم]

accident

/ˈæk.sɪ.dənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تصادف سانحه

معادل ها در دیکشنری فارسی: تصادف سانحه
مترادف و متضاد collision crash
a car/road/traffic accident
تصادف خودرو/جاده‌ای/ترافیکی
  • She was injured in a car accident.
    او در تصادف خودرو مجروح شد.
in an accident
در یک سانحه
  • He was killed in an accident.
    او در یک سانحه کشته شد.
to have an accident
تصادف کردن/دچار سانحه شدن
  • Josh had an accident last night.
    دیشب "جاش" دچار سانحه شد.
a serious/minor accident
تصادف جدی/جزیی

2 اتفاق

معادل ها در دیکشنری فارسی: اتفاق حادثه عارضه
  • 1.Their early arrival was just an accident.
    1. زود رسیدن آنها فقط یک اتفاق بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان