Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . معتاد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
addicted
/əˈdɪk.tɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more addicted]
[حالت عالی: most addicted]
1
معتاد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دودی
وافوری
معتاد
1.He later became addicted to heroin.
1. او بعدا به هروئین معتاد شد.
2.He's addicted to chocolate.
2. او معتاد به شکلات است (او خیلی شکلات دوست دارد).
تصاویر
کلمات نزدیک
addict
adder
addendum
value added
added
addiction
addictive
additament
addition
additional
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان