[فعل]

to adhere

/ədˈhɪr/
فعل ناگذر
[گذشته: adhered] [گذشته: adhered] [گذشته کامل: adhered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چسباندن چسبیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: چسبیدن
مترادف و متضاد stick
  • 1.wax adhered to his finger.
    1. موم به انگشتش چسبید.
  • 2.We adhered the poster to the wall with tape.
    2. ما آگهی را با نوار چسب به دیوار چسباندیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان