[اسم]

adjunct

/ˈæˌʤʌŋkt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ضمیمه افزوده، ملازم

مترادف و متضاد added attached joined
  • 1.computer technology is an adjunct to learning.
    1. فناوری رایانه ضمیمه ای بر یادگیری است.
  • 2.useful adjuncts
    2. افزوده های (مضافات) مفید

2 افزوده (دستورزبان) ادات

معادل ها در دیکشنری فارسی: ادات
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان