[اسم]

advance

/ədˈvæns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیشرفت

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیش‌برد پیشرفت
مترادف و متضاد approach breakthrough development progress
  • 1.We live in an age of rapid technological advance.
    1. ما در عصر پیشرفت‌های سریع فناورانه زندگی می‌کند.
advance in something
پیشرفت در چیزی
  • Our lives have been improved by the many recent advances in computer technology.
    زندگی ما با پیشرفت‌های فراوان اخیر در فناوری رایانه بهبود یافته‌است.

2 پیشروی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیشروی
enemy advances
پیشروی‌های دشمن

3 پیش‌پرداخت پول پیش

معادل ها در دیکشنری فارسی: پول پیش پیش‌پرداخت
[فعل]

to advance

/ədˈvæns/
فعل گذرا
[گذشته: advanced] [گذشته: advanced] [گذشته کامل: advanced]

4 ارائه دادن مطرح کردن

to advance something
چیزی ارائه دادن
  • He advanced a new theory.
    او یک نظریه جدید ارائه داد.

5 پیشروی کردن جلو رفتن

  • 1.The troops were finally given the order to advance.
    1. به یگان بالاخره دستور پیشروی داده شد.
to advance on/towards somebody/something
به سمت کسی/چیزی پیشروی کردن
  • The mob advanced on us, shouting angrily.
    جمعیت در حالی که با عصبانیت فریاد می‌کشیدند به سمت ما پیشروی کردند.

6 پیشرفت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیشرفت کردن ترقی کردن
  • 1.Our understanding of human genetics has advanced considerably.
    1. فهم ما از ژنتیک انسان به طرز قابل ملاحظه‌ای پیشرفت کرده است.
[صفت]

advance

/ədˈvæns/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more advance] [حالت عالی: most advance]

7 قبلی پیش

advance planning/warning/notice/booking
برنامه‌ریزی/هشدار/اخطاریه/رزرو قبلی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان