[فعل]

to adumbrate

/ˈædʌmbreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: adumbrated] [گذشته: adumbrated] [گذشته کامل: adumbrated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ترسیم کردن (به طور مبهم) طرح چیزی را نشان دادن

  • 1.The coach adumbrated a game plan, but none of the players knew precisely what to do.
    1. آن مربی یک برنامه بازی ترسیم کرده بود اما هیچ یک از بازیکنان نمی دانستند که دقیقا باید چکار کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان