Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . توصیه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to advise
/ədˈvɑɪz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: advised]
[گذشته: advised]
[گذشته کامل: advised]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
توصیه کردن
نصیحت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پند دادن
توصیه کردن
راهنمایی کردن
نصیحت کردن
مترادف و متضاد
counsel
guide
make recommendations
suggest
1.I advised him to go home.
1. به او توصیه کردم که به خانه برود.
2.I'd advise waiting until tomorrow.
2. من توصیه میکنم که تا فردا صبر کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
advisable
advisability
advice columnist
advice column
advice
advised
adviser
advisory
advocaat
advocacy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان