[فعل]

to agonize

/ˈæɡənaɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: agonized] [گذشته: agonized] [گذشته کامل: agonized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تقلا کردن عذاب کشیدن

  • 1.All the way home she agonized about what she should do.
    1. تمام راه خانه او راجع به اینکه چکار باید بکند، عذاب کشید.

2 رنج دادن عذاب دادن

a question which will agonize the technocrats
پرسشی که فن‌سالارها را عذاب خواهد داد
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان