Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (ضمنی) اشاره کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to allude
/əˈluːd/
فعل ناگذر
[گذشته: alluded]
[گذشته: alluded]
[گذشته کامل: alluded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(ضمنی) اشاره کردن
تلویحا گفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشاره کردن
مترادف و متضاد
indicate
mean
show
1.He alluded to problems with the new computers.
1. او ضمنی به مشکلات کامپیوترهای جدید اشاره کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
allspice
alloyed
alloy
allowed
allowance
allure
allurement
alluring
allusion
alluvial
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان