[اسم]

appendix

/əˈpendɪks/
قابل شمارش
[جمع: appendices]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آپاندیس

معادل ها در دیکشنری فارسی: آپاندیس آویزه
  • 1.He had to have his appendix out.
    1. او مجبور شد آپاندیسش را با جراحی خارج کند.

2 پیوست ضمیمه، فهرست

معادل ها در دیکشنری فارسی: الحاقیه پیوست ذیل ضمیمه
  • 1.Full details are given in Appendix 3.
    1. جزئیات کامل در ضمیمه شماره 3 آمده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان