Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مونتاژ
2 . گردهمایی (سر صف در مدرسه)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
assembly
/əˈsembli/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مونتاژ
سرهمبندی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مونتاژ
1.Putting the bookcase together should be a simple assembly job.
1. کنار هم قرار دادن قطعات قفسه کتاب سرهمبندی راحتی خواهد بود.
the correct assembly of the parts
مونتاژ صحیح قطعات
2
گردهمایی (سر صف در مدرسه)
نشست، اجلاس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجتماع
اجماع
انجمن
تجمع
مجمع
مجلس
1.The deputy headmaster was taking school assembly that day.
1. ناظم آن روز گردهمایی سر صف را رهبری میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
assembling
assembler
assemble
assegai
assay
assembly hall
assembly line
assembly room
assent
assert
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان