[فعل]

to assuage

/əˈsweɪʤ/
فعل گذرا
[گذشته: assuaged] [گذشته: assuaged] [گذشته کامل: assuaged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تسکین دادن فرونشاندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آسوده کردن تسکین دادن
مترادف و متضاد alleviate ease relieve soothe aggravate
  • 1.the letter assuaged the fears of most members.
    1. آن نامه ترس بیشتر اعضا را تسکین داد [فرو نشاند].
to assuage the anguish of someone
تسکین دادن درد کسی

2 ارضا کردن راضی کردن

مترادف و متضاد satisfy
  • 1.An opportunity occurred to assuage her desire for knowledge.
    1. فرصتی رخ داد که اشتیاقش به (کسب) دانش را ارضا کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان