[فعل]

to assure

/əˈʃʊr/
فعل گذرا
[گذشته: assured] [گذشته: assured] [گذشته کامل: assured]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اطمینان دادن تضمین کردن، قول دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اطمینان دادن مطمئن کردن
مترادف و متضاد convince ensure promise reassure
  • 1.Tony assured me that there was a supermarket in the village.
    1. "تونی" به من اطمینان داد که یک سوپر مارکت در آن روستا هست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان