[فعل]

to attack

/əˈtæk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: attacked] [گذشته: attacked] [گذشته کامل: attacked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حمله کردن

مترادف و متضاد assail assault beat strike at
  • 1.Most dogs will not attack unless provoked.
    1. بیشتر سگ‌ها حمله نمی‌کنند، مگر اینکه تحریک شوند [عصبانی شوند].
to attack somebody
به کسی حمله کردن
  • She was attacked while walking home late at night.
    به او هنگامی که داشت شب دیروقت به خانه می‌رفت، حمله شد.
to attack somebody with something
با چیزی به کسی حمله کردن
  • The man attacked him with a knife.
    (آن) مرد با یک چاقو به او حمله کرد.

2 به تندی انتقاد کردن

to attack somebody/something
از کسی/چیزی به تندی انتقاد کردن
  • She attacked the government's new education policy.
    او از سیاست آموزشی جدید دولت به تندی انتقاد کرد.
[اسم]

attack

/əˈtæk/
قابل شمارش

3 حمله

معادل ها در دیکشنری فارسی: آفند حمله هجوم هجمه ایلغار
مترادف و متضاد assault charge onslaught strike
attack on somebody
حمله به کسی
  • There have been several attacks on foreigners recently.
    اخیرا چندین حمله به خارجی‌ها صورت گرفته است.
bomb/knife/arson/racist attack
حمله بمب/چاقو/آتش/نژادپرستانه
to launch/make/mount an attack
حمله (را) آغاز کردن/کردن/شروع کردن
  • The man who carried out the attack has been described as white and 25 to 32 years old.
    مردی که حمله کرده بود سفیدپوست و بین 25 تا 30 ساله توصیف شده بود.

4 حمله (در زمان بیماری)

to have an asthma/a panic... attack
حمله آسمی/وحشت‌زدگی و... به کسی دست دادن
  • Her heart began to pound frantically, as if she were having a panic attack.
    قلب او تندتند [به شدت] شروع به تپیدن کرد، انگار که به او وحشت‌زدگی دست داده باشد.
an acute attack of food poisoning
حمله شدید مسمومیت غذایی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان