[فعل]

to attribute

/ˈætrəˌbjut/
فعل گذرا
[گذشته: attributed] [گذشته: attributed] [گذشته کامل: attributed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نسبت دادن منتسب کردن به، مربوط کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نسبت دادن
مترادف و متضاد assign
to attribute something to something/somebody
چیزی را به چیزی/کسی مربوط کردن [منتسب دانستن]
  • 1. She attributes her success to hard work and a little luck.
    1. او موفقیتش را به سخت تلاش کردن و کمی شانس مربوط می‌کند.
  • 2. This poem is attributed to Browning.
    2. این شعر را منتسب به "براونینگ" می‌دانند.
to attribute something
چیزی را نسبت دادن
[اسم]

attribute

/ˈætrəˌbjut/
قابل شمارش

2 شاخصه ویژگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: خصلت خصوصیت صفت
attribute in somebody
شاخصه کسی
  • Patience is one of the most important attributes in a teacher.
    شکیبایی یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های یک معلم است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان