[اسم]

bankruptcy

/ˈbæŋkrʌptsi/
قابل شمارش
[جمع: bankruptcies]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ورشکستگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: افلاس ورشکستگی
مترادف و متضاد insolvency
  • 1.The company filed for bankruptcy.
    1. شرکت درخواست اعلام ورشکستگی کرد.
  • 2.There could be further bankruptcies among small farmers.
    2. امکان ورشکستگی های بیشتری بین کشاورزان (مزارع) کوچک وجود دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان