[صفت]

barefoot

/ˈbɛrˌfʊt/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پابرهنه

معادل ها در دیکشنری فارسی: پابرهنه پابرهنه
  • 1.The children ran barefoot along the beach.
    1. کودکان پابرهنه در امتداد ساحل دویدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان