[صفت]

basic

/ˈbeɪ.sɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more basic] [حالت عالی: most basic]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بنیادی اساسی، اصلی

معادل ها در دیکشنری فارسی: اساسی بنیادی
مترادف و متضاد fundamental primary principal rudimentary secondary unimportant
the basic principles of something
اصول بنیادی چیزی
  • the basic principles of chemistry/law ...
    اصول اساسی شیمی/حقوق و...
basic information/facts/ideas...
اطلاعات/حقایق/ایده‌ها و... اصلی [بنیادی]
  • The basic problem is that they don't talk to each other enough.
    مشکل اصلی آن است که آنها به میزان کافی با یکدیگر صحبت نمی‌کنند.

2 ساده ابتدایی

مترادف و متضاد adequate plain simple unsophisticated elaborate
the basic skill/equipment/model...
مهارت/تجهیزات/نمونه و... ساده [ابتدایی]
  • 1. It's the most basic model.
    1. آن ساده‌ترین نمونه است.
  • 2. the basic skills of programming
    2. ابتدایی‌ترین مهارت‌های برنامه‌نویسی
[اسم]

Basic

/ˈbeɪ.sɪk/
غیرقابل شمارش

3 بیسیک (از زبان‌های برنامه‌نویسی)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان