Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بنیادی
2 . ساده
3 . بیسیک (از زبانهای برنامهنویسی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
basic
/ˈbeɪ.sɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more basic]
[حالت عالی: most basic]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بنیادی
اساسی، اصلی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اساسی
بنیادی
مترادف و متضاد
fundamental
primary
principal
rudimentary
secondary
unimportant
the basic principles of something
اصول بنیادی چیزی
the basic principles of chemistry/law ...
اصول اساسی شیمی/حقوق و...
basic information/facts/ideas...
اطلاعات/حقایق/ایدهها و... اصلی [بنیادی]
The basic problem is that they don't talk to each other enough.
مشکل اصلی آن است که آنها به میزان کافی با یکدیگر صحبت نمیکنند.
2
ساده
ابتدایی
مترادف و متضاد
adequate
plain
simple
unsophisticated
elaborate
the basic skill/equipment/model...
مهارت/تجهیزات/نمونه و... ساده [ابتدایی]
1. It's the most basic model.
1. آن سادهترین نمونه است.
2. the basic skills of programming
2. ابتداییترین مهارتهای برنامهنویسی
[اسم]
Basic
/ˈbeɪ.sɪk/
غیرقابل شمارش
3
بیسیک (از زبانهای برنامهنویسی)
تصاویر
کلمات نزدیک
bashful
bash
baseness
basement
baseman
basic pay
basic unit
basically
basics
basil
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان