[اسم]

bead

/biːd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مهره دانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: دانه مهره
a necklace of wooden beads
گردنبندی با مهره‌های چوبی

2 قطره

  • 1.There were beads of sweat on his forehead.
    1. قطرات عرق روی پیشانی‌اش بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان