[فعل]

to behave

/bəˈheɪv/
فعل ناگذر
[گذشته: behaved] [گذشته: behaved] [گذشته کامل: behaved]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رفتار کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: رفتار کردن
مترادف و متضاد acquit act conduct oneself
  • 1.You behaved like an idiot!
    1. تو مانند یک احمق رفتار کردی!

2 مؤدب بودن درست رفتار کردن

  • 1.Please behave yourself.
    1. لطفاً مؤدب باش.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان