[فعل]

to beguile

/bɪˈgaɪl/
فعل گذرا
[گذشته: beguiled] [گذشته: beguiled] [گذشته کامل: beguiled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گول زدن فریب دادن

مترادف و متضاد deceive trick
  • 1.He beguiled the voters with his good looks.
    1. او رأی‌دهندگان را با ظاهر خوبش گول زد.

2 مسحور کردن مجذوب کردن، شیفته کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دل بردن دلبری کردن
مترادف و متضاد enchant
  • 1.He was beguiled by her beauty.
    1. او مجذوب زیبایی او شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان