Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حرص خوردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to begrudge
/bɪˈɡrʌdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: begrudged]
[گذشته: begrudged]
[گذشته کامل: begrudged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حرص خوردن
ناراضی بودن
مترادف و متضاد
be resentful
1.I begrudge every second I spent trying to help him.
1. من از تک تک ثانیه هایی که سعی کردم به او کمک کنم حرص می خورم.
2.They begrudge paying so much money for a second-rate service.
2. آنها از پرداختن پول زیاد برای خدمات دست دوم ناراضی بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
begonia
begone
beginning and end
beginning
beginner
beguile
beguiling
begum
behalf
behave
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان