[اسم]

benefit

/ˈben.ə.fɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مزیت سود، نفع، فایده

معادل ها در دیکشنری فارسی: استفاده نفع سود منفعت فایده
مترادف و متضاد advantage merit profit reward disadvantage drawback
  • 1.For maximum benefit, take the pills before meals.
    1. برای بیشترین میزان فایده [اثرگذاری]، قرص‌ها را قبل از وعده‌های غذایی مصرف کنید.
benefit of
نفع [مزیت یا فایده] ...
  • 1. He couldn't see the benefit of arguing any longer.
    1. او نمی‌توانست فایده جروبحث بیشتر را ببیند.
  • 2. The benefits of modern medicine are vast.
    2. فواید [مزایای] پزشکی نوین گسترده است.
to have the benefit of something
از چیزی بهره بردن
  • I've had the benefit of a good education.
    من از تحصیلات خوب بهره بردم.
to be for the benefit of somebody
به نفع [به سود] کسی بودن
  • The new regulations will be for the benefit of everyone.
    مقررات جدید به نفع همه خواهد بود.
to be of benefit to somebody
به نفع کسی بودن [برای کسی نفع داشتن]
  • 1. The new credit cards will be of great benefit to our customers.
    1. کارت‌های اعتباری جدید، برای مشتریان ما نفع بسیاری خواهد داشت.
  • 2. The new regulations will be of benefit to everyone.
    2. مقررات جدید به نفع همه خواهد بود.
to be to somebody's benefit
به نفع کسی بودن
  • It will be to your benefit to arrive early.
    به نفع خودتان خواهد بود که زود برسید.
to bring benefits
(چیزی) مزایا به همراه داشتن
  • The discovery of oil brought many benefits to the town.
    کشف نفت، مزایای زیادی را برای (اهالی) شهر به همراه داشت.

2 مراسم خیریه (نمایش و ...) مهمانی خیریه

مترادف و متضاد charity event
  • 1.The proceeds from the benefit will go directly to the refugee camps.
    1. مبالغ به‌دست‌آمده از مراسم خیریه مستقیماً به اردوگاه‌های پناهندگان می‌رود [داده می‌شود].
a benefit match/concert...
مسابقه/کنسرت و... خیریه
  • He later played a benefit concert in aid of the protest.
    او بعدها کنسرتی خیریه برای کمک به آن اعتراض اجرا کرد.

3 کمک مالی دولتی مستمری تأمین اجتماعی، غرامت (بیمه)

مترادف و متضاد government benefit welfare
  • 1.The insurance plan will provide a substantial cash benefit to your family in case of your death.
    1. آن طرح بیمه، غرامت نقدی قابل توجهی هنگام مرگ شما برای خانواده‌تان فراهم می‌کند.
  • 2.Those people are eligible to claim benefit.
    2. آن افراد برای ادعای [درخواست] کمک مالی دولتی دارای صلاحیت هستند.
to be on benefit
مستمری تأمین اجتماعی گرفتن [کمک مالی دولتی دریافت کردن]
  • Many families are on benefit.
    خانواده‌های زیادی کمک مالی دولتی دریافت می‌کنند.
unemployment/housing/child etc benefit
کمک مالی دولتی بیکاری/مسکن/فرزند و ...
  • You might be entitled to housing benefit.
    ممکن است شما حق دریافت کمک مالی دولتی مسکن را داشته باشید.
[فعل]

to benefit

/ˈben.ə.fɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: benefited] [گذشته: benefited] [گذشته کامل: benefited]

4 سود بردن سود کردن، بهره‌مند شدن

مترادف و متضاد exploit profit damage
to benefit from/by something
از/با چیزی سود کردن [بهره‌مند شدن]
  • 1. Many thousands have benefited from the new treatment.
    1. هزاران نفر از درمان جدید بهره‌مند شده‌اند.
  • 2. They would benefit by reducing their labor costs.
    2. آن‌ها با کاهش هزینه‌های نیروی کارشان سود خواهند کرد.
to stand to benefit from something
از چیزی سود بردن
  • Who exactly stands to benefit from these changes?
    چه کسی دقیقاً از این تغییرات سود می‌برد؟

5 فایده رساندن سود رساندن

مترادف و متضاد bring advantage to
to benefit somebody
به کسی فایده [سود] رساندن
  • 1. They are working together to benefit the whole community.
    1. آن‌ها دارند با هم کار می‌کنند تا به کل اجتماع فایده برسانند.
  • 2. Use of solar power will benefit all mankind.
    2. استفاده از نیروی خورشیدی به تمام بشریت فایده خواهد رساند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان