[اسم]

beneficiary

/ˌbɛnəˈfɪʃiˌɛri/
قابل شمارش
[جمع: beneficiaries]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ذینفع بهره‌مند

معادل ها در دیکشنری فارسی: ذی‌نفع وارث
formal specialized
مترادف و متضاد devisee heir heritor recipient
  • 1.I was the beneficiary of $8,000 when my grandfather died.
    1. وقتی پدربزرگم فوت کرد، من ذینفع 8000 دلار شدم.
  • 2.My brother was the beneficiary of excellent advice from his guidance counselor.
    2. برادرم از نصایح عالی مشاورش بهره‌مند بود [استفاده می‌کرد].
  • 3.When the paintings were sold, the millionaire's niece was the beneficiary.
    3. وقتی نقاشی‌ها به فروش رفت، خواهرزاده میلیونر ذینفع شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان