Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . محاصره کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to besiege
/bɪˈsiːdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: besieged]
[گذشته: besieged]
[گذشته کامل: besieged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
محاصره کردن
احاطه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
محاصره کردن
مترادف و متضاد
lay siege to
surround
1.Paris was besieged for four months and forced to surrender.
1. پاریس چهار ماه محاصره شد و مجبور به تسلیم شد.
2.The actress was besieged by reporters at the airport.
2. هنرپیشه در فرودگاه توسط خبرنگاران محاصره شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
beseech
berry
bernese mountain dog
bermuda shorts
berm
bespoke
best
best bet
best friend
best friend forever
کلمات نزدیک
besides
beside
beset
beseech
beryllium
besieged
besmear
besmirch
besom
besotted
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان