[صفت]

black

/blæk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: blacker] [حالت عالی: blackest]

1 سیاه مشکی

معادل ها در دیکشنری فارسی: سیاه سیه مشکی
jet/inky black
بسیار سیاه
  • jet black hair
    موی بسیار سیاه
a shiny black car
یک ماشین مشکی براق
black shoes
کفش‌های سیاه
کاربرد صفت black به معنای سیاه
صفت black به معنای سیاه یا مشکی به چیزهایی اطلاق می‌شود که رنگی تیره شبیه شب یا ذغال داشته باشند.

2 سیاهپوست

معادل ها در دیکشنری فارسی: زنگی سیاه سیاه‌پوست
  • 1.Martin Luther King Jr. was a famous black leader.
    1. مارتین لوتر کینگ جونیور، رهبر سیاهپوست مشهوری بود.
a black woman writer
یک خانم نویسنده سیاهپوست
توضیحاتی در رابطه با black
صفت black در اینجا افرادی را توصیف می‌کند که رنگ پوستشان سیاه است.

3 (چای یا قهوه) بدون شیر

  • 1.Two black coffees, please.
    1. دو تا قهوه بدون شیر (بدین)، لطفا.
توضیحاتی در رابطه با black
صفت black در این مفهوم اشاره دارد به قهوه یا چایی (به عنوان نوشیدنی) که شیر به آن اضافه نشده باشد و با آب درست شده باشد.
[اسم]

black

/blæk/
غیرقابل شمارش

4 مشکی سیاه

معادل ها در دیکشنری فارسی: سیاه سیه مشکی
to wear/dress in black
(لباس) سیاه پوشیدن
  • She always dresses in black.
    او همیشه مشکی می‌پوشد.
کاربرد واژه black به معنای مشکی
واژه black به معنای سیاه یا مشکی به چیزهایی گفته می‌شود که رنگی تیره شبیه رنگ شب یا ذغال دارد. واژه black در نقش دستوری اسم، غیرقابل شمارش محسوب می‌شود و وقتی با حرف اضافه in می‌آید معنی "لباس سیاه داشتن" می‌دهد. مثلا:
".Everyone at the funeral was dressed in black" (همه در تشییع جنازه سیاه پوشیده بودند.)
واژه black وقتی با حرف تعریف the می‌آید معنی "سیاهی" هم می‌دهد. مثلا:
"the black of the night sky" (سیاهی آسمان شب)

5 بلک (نام خانوادگی) (Black)

6 فرد سیاهپوست

معادل ها در دیکشنری فارسی: سیاه سیاه‌پوست
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان