[اسم]

blackmail

/ˈblækmeɪl/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حق السکوت تهدید، باجگیری، اخاذی

معادل ها در دیکشنری فارسی: باجگیری حق‌السکوت
[فعل]

to blackmail

/ˈblækmeɪl/
فعل گذرا
[گذشته: blackmailed] [گذشته: blackmailed] [گذشته کامل: blackmailed]

2 اخاذی کردن باج گرفتن (از راه ترساندن)، حق السکوت گرفتن

مترادف و متضاد extort
  • 1.He blackmailed me and I couldn't do anything.
    1. او از من اخاذی کرد و من هیچ کاری نمی توانستم انجام دهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان