[اسم]

blunder

/ˈblʌndər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اشتباه (فاحش)

معادل ها در دیکشنری فارسی: گاف
مترادف و متضاد error fault mistake
  • 1.Bert's awkward apology could not make up for his serious blunder.
    1. عذرخواهی عجیب "برت" نتوانست اشتباه فاحش او را جبران کند.
  • 2.The general's blunder forced his army to a rapid retreat.
    2. اشتباه فاحش ژنرال ارتش او را مجبور به عقب نشینی سریعی کرد.
[فعل]

to blunder

/ˈblʌndər/
فعل گذرا

2 سوتی دادن اشتباه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: گاف کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان