Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (شی) مبهم
2 . تیره و تار کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
blur
/blɜr/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
(شی) مبهم
تیره و تار
1.If I don't wear my glasses, everything is just a blur.
1. اگر عینکم را نگذارم همه چیز مبهم می شود.
[فعل]
to blur
/blɜr/
فعل گذرا
[گذشته: blurred]
[گذشته: blurred]
[گذشته کامل: blurred]
صرف فعل
2
تیره و تار کردن
مبهم کردن
مترادف و متضاد
dim
obscure
clear
1.The rain blurred everyone's view of the valley.
1. باران دید همه را از منظره روستا تیره و تار کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
bluntly
blunt
bluish-violet
bluish green
bluetooth
blurry
blurt out
blush
blush brush
blush wine
کلمات نزدیک
bluntly
blunt
blundering
blunderbuss
blunder
blurb
blurred
blurry
blurt
blurt out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان