[اسم]

boyhood

/ˈbɔɪhʊd/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دوران پسربچگی

  • 1.boyhood memories
    1. خاطرات پسر بچگی
  • 2.He spent most of his boyhood with his grandparents.
    2. او بیشتر دوران پسر بچگی اش را با پدربزرگ و مادربزرگش گذراند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان