[اسم]

boyfriend

/ˈbɔɪ.frend/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دوست‌پسر دوست (مذکر)

معادل ها در دیکشنری فارسی: دوست‌پسر
مترادف و متضاد admirer beau flame lover suitor
  • 1.Cathy's ex-boyfriend was a really nice guy.
    1. دوست‌پسر سابق "کتی" پسر خیلی خوبی بود.
  • 2.He's not my boyfriend - we're just good friends!
    2. او دوست‌پسر من نیست - ما فقط دوستان خوبی برای هم هستیم!
  • 3.She has had a lot of boyfriends.
    3. او دوست‌پسران بسیاری داشته است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان