Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (ناگهان) آغاز شدن
2 . جوش زدن
3 . فرار کردن (از زندان)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to break out
/breɪk aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: broke out]
[گذشته: broke out]
[گذشته کامل: broken out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(ناگهان) آغاز شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درگرفتن
شیوع یافتن
مترادف و متضاد
erupt
start
1.The fire broke out in the early morning.
1. آتشسوزی در اوایل صبح آغاز شد.
2.The war has broken out, so we must fight.
2. جنگ آغاز شدهاست، بنابراین باید مبارزه کنیم.
2
جوش زدن
شروع شدن (هر نوع اختلال پوستی)
1.Bob's face has started breaking out badly after eating the pizza.
1. صورت "باب" بعد از خوردن پیتزا به شدت شروع به جوش زدن کرد.
3
فرار کردن (از زندان)
1.Four prisoners broke out of jail last night.
1. دیشب چهار زندانی از زندان فرار کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
break one's neck
break one's heart
break off
break of dawn
break into
break point
break the eggs into a bowl and beat them for five minutes.
break the ice
break the law
break the news
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان