[فعل]

to brighten up

/ˈbraɪtən ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: brightened up] [گذشته: brightened up] [گذشته کامل: brightened up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شادتر کردن

  • 1.Her kindness brightened up my day.
    1. مهربانی او روز مرا شادتر کرد.

2 صاف شدن هوا بهتر شدن هوا

  • 1.According to the forecast, it should brighten up later.
    1. طبق پیش‌بینی هوا، بعداً هوا بهتر خواهد شد.

3 شاد شدن ذوق کردن

  • 1.He brightened up at their words of encouragement.
    1. او به‌خاطر حرف‌های انگیزه‌بخش آنها ذوق کرد.

4 زیباتر و شادتر کردن

  • 1.Fresh flowers will brighten up any room in the house.
    1. گل‌های تازه هر اتاقی در خانه را زیباتر و شادتر خواهد کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان