[فعل]

to bring in

/brɪŋ ɪn/
فعل گذرا
[گذشته: brought in] [گذشته: brought in] [گذشته کامل: brought in]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازداشت کردن (برای بازجویی) به اداره پلیس بردن

  • 1.Two men were brought in for questioning.
    1. دو مرد برای بازجویی بازداشت شدند.

2 (داخل) آوردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: وارد کردن
  • 1.Could you bring in the groceries?
    1. مواد غذایی (خریداری‌شده) را داخل می‌آوری؟

3 تصویب کردن

  • 1.They want to bring in a bill to limit arms exports.
    1. آنها می‌خواهند لایحه‌ای برای محدودکردن صادرات اسلحه تصویب کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان