[فعل]

to bring to

/brɪŋ tu/
فعل گذرا
[گذشته: brought to] [گذشته: brought to] [گذشته کامل: brought to]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به هوش آوردن احیا کردن

مترادف و متضاد restore
  • 1.The woman was brought to soon after the car accident.
    1. زن مدت کوتاهی بعد از تصادف احیا شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان